سال 1371، شبی در عالم رؤیا دیدم از طرف خیابان، سیل بسیار بزرگ و مخوفی که ارتفاعش به بیست متر میرسید، بهسوی خانهمان در حال حرکت است. بهسرعت وارد منزل شدم و فریاد کشیدم: «زود بیرون بروید!» همسایهها را نیز صدا زدم تا برای نجات خودشان کاری…
رؤیاها و تعبیرها
حقیقت اسرارآمیز تعبیر خواب
یکی از شاگردان بسیار خوبم در سال 1379، یعنی سه سال بعد از ورودش به جلسه علمی و معنوی این حقیر (فروغ محفل روحالله)، شبی به منزل ما آمد و گفت: «آقا! دیشب حدود دو ساعت مانده به اذان صبح، خواب دیدم در حال خواندن دو رکعت…
شخص سی و یک سالهای که از قبل او را میشناختم، روزی به دیدنم آمد و پس از سلام و احوالپرسی، بدون هیچگونه مقدمهای به من گفت: «آقای قمری! بنده خاله جوانی دارم که حدود یک سال از من کوچکتر است. چند شب پیش خوابی درباره او…
اسفندماه سال 1392، روزی شخص خوانندهای نزدم آمد و گفت: «آقا! امروز سحر نزدیک اذان صبح خواب دیدم سوار بر کشتی در وسط دریا هستم. کشتی در حال حرکت بود که ناگهان طوفانی شدید وزیدن گرفت و باعث شد کشتی متلاشی و غرق گردد. آنگاه من به…
شخصی که رؤیای «در آب زلال» را برایم بازگو کرد، گفت: «استاد قمری! بهتازگی برای خودم نیز خوابی دیدهام. اگر ممکن است، خوابم را هم تعبیر بفرمایید.» سپس ادامه داد: «دو روز پیش، در عالم خواب دیدم که چوپان هستم و از چندین گوسفند، برّه و بزغاله…
سال 1345، زمانی که بیست و هفت سال بیشتر نداشتم، یکی از نزدیكان این حقیر که مردی حدوداً 44 ساله و خیلی اهل تقوا و عبادت بود. روزی در مسجد مرا دید و گفت: «آقای قمری! چند روز پیش خوابی دیدهام؛ اگر امکان دارد، کتاب تعبیر خواب…
در ایام جوانی، برای گذراندن دوره سربازی به شهرستان گنبد كاووس اعزام شدم و چون قبل از آن، علاقه خاصی به ورزش كشتی داشتم، آنجا نیز بهسختی تمرین كردم. یكی دو مرتبه در مسابقههای كشتی ارتش، مقام آوردم و به همین جهت، آرزوهای بزرگ بسیاری در سر…
سال 1381 هنگام سحر، آنگاه که مشغول عبادت سحرگاهی بودم، مشاهده نمودم که در لوح بزرگی نوشته شده بود: «در عالم ولایت، هدایت در ظلمت است.» برگرفته از کتاب «رؤیاها و تعبیرها» حقیقت اسرارآمیز تعبیر خواب؛ همچنین کتاب «شگفتیهای مهتاب» خاطرات معنوی، مشاهدات قلبی و پیشگوییهای باطنی…
دیماه سال 1354، بود كه مادر بزرگوارم از دنیا رفت. مدت زیادی از رحلت او نگذشته بود كه شبی به خوابم آمد و به محض اینكه خواستم از وقایع و اتفاقات آن دنیا از او سؤال نمایم، ایشان از جلوی چشمانم محو شد. پس از سه ماه،…
سال 1345، بیستوهفت ساله بودم که در کارخانه اطلس بافت شهر ری کار میکردم. سرپرست قسمت ما، نسبت به من خیلی ادعای دوستی داشت. شاید بهجهت این بود که من، هم هنرمند بودم و هم ورزشکار. وی در انتخابات نمایندگی کارگران شرکت کرده بود و بهواسطه اعتمادی…
سال 1371، شبی در عالم رؤیا دیدم از طرف خیابان، سیل بسیار بزرگ و مخوفی که ارتفاعش به بیست متر میرسید، بهسوی خانهمان در حال حرکت است. بهسرعت وارد منزل شدم و فریاد کشیدم: «زود بیرون بروید!» همسایهها را نیز صدا زدم تا برای نجات خودشان کاری…
یکی از شاگردان بسیار خوبم در سال 1379، یعنی سه سال بعد از ورودش به جلسه علمی و معنوی این حقیر (فروغ محفل روحالله)، شبی به منزل ما آمد و گفت: «آقا! دیشب حدود دو ساعت مانده به اذان صبح، خواب دیدم در حال خواندن دو رکعت…
شخص سی و یک سالهای که از قبل او را میشناختم، روزی به دیدنم آمد و پس از سلام و احوالپرسی، بدون هیچگونه مقدمهای به من گفت: «آقای قمری! بنده خاله جوانی دارم که حدود یک سال از من کوچکتر است. چند شب پیش خوابی درباره او…
اسفندماه سال 1392، روزی شخص خوانندهای نزدم آمد و گفت: «آقا! امروز سحر نزدیک اذان صبح خواب دیدم سوار بر کشتی در وسط دریا هستم. کشتی در حال حرکت بود که ناگهان طوفانی شدید وزیدن گرفت و باعث شد کشتی متلاشی و غرق گردد. آنگاه من به…
شخصی که رؤیای «در آب زلال» را برایم بازگو کرد، گفت: «استاد قمری! بهتازگی برای خودم نیز خوابی دیدهام. اگر ممکن است، خوابم را هم تعبیر بفرمایید.» سپس ادامه داد: «دو روز پیش، در عالم خواب دیدم که چوپان هستم و از چندین گوسفند، برّه و بزغاله…
سال 1345، زمانی که بیست و هفت سال بیشتر نداشتم، یکی از نزدیكان این حقیر که مردی حدوداً 44 ساله و خیلی اهل تقوا و عبادت بود. روزی در مسجد مرا دید و گفت: «آقای قمری! چند روز پیش خوابی دیدهام؛ اگر امکان دارد، کتاب تعبیر خواب…
در ایام جوانی، برای گذراندن دوره سربازی به شهرستان گنبد كاووس اعزام شدم و چون قبل از آن، علاقه خاصی به ورزش كشتی داشتم، آنجا نیز بهسختی تمرین كردم. یكی دو مرتبه در مسابقههای كشتی ارتش، مقام آوردم و به همین جهت، آرزوهای بزرگ بسیاری در سر…
سال 1381 هنگام سحر، آنگاه که مشغول عبادت سحرگاهی بودم، مشاهده نمودم که در لوح بزرگی نوشته شده بود: «در عالم ولایت، هدایت در ظلمت است.» برگرفته از کتاب «رؤیاها و تعبیرها» حقیقت اسرارآمیز تعبیر خواب؛ همچنین کتاب «شگفتیهای مهتاب» خاطرات معنوی، مشاهدات قلبی و پیشگوییهای باطنی…
دیماه سال 1354، بود كه مادر بزرگوارم از دنیا رفت. مدت زیادی از رحلت او نگذشته بود كه شبی به خوابم آمد و به محض اینكه خواستم از وقایع و اتفاقات آن دنیا از او سؤال نمایم، ایشان از جلوی چشمانم محو شد. پس از سه ماه،…
سال 1345، بیستوهفت ساله بودم که در کارخانه اطلس بافت شهر ری کار میکردم. سرپرست قسمت ما، نسبت به من خیلی ادعای دوستی داشت. شاید بهجهت این بود که من، هم هنرمند بودم و هم ورزشکار. وی در انتخابات نمایندگی کارگران شرکت کرده بود و بهواسطه اعتمادی…