سلوک عرفانی

play_circle_filled
pause_circle_filled
volume_down
volume_up
volume_off

زندگی هنری برخاسته از روح لطيف و احساس پرشور استاد «یعقوب قمری شريف‌آبادی» همراه با روحيه فتوت و جوانمردیِ حاصل از دوران ورزش، زمينه‌ساز ورود ايشان به دريای بی‌كران عرفان اسلامی و آغازگر سومين مرحله زندگی در پرتو جهان‌بينی عميق عرفانی گشت؛ مرحله‌ای كه حقيقت ولایت رحمانی و سيرت زيبای رحيمی را در ضمير حق‌جوی استاد به سر حدّ كمال رساند و جهانی از نور و سُرور را به روی زندگی‌شان گشود و به بركت وجود شريف اولیاء‌الله، كلبه درد و محنت زندگانی استاد به گلستان روح‌نواز معرفت مبدل گشت و پيشگويی نغز آن ولیّ الهی و وعده معنوی حضرت رضا(ع) درباره ایشان تحقق عينی يافت و این‌گونه، سومین مرحله زندگانی استاد آغاز گردید.

 جناب استاد در سن 38 سالگی (سال 1356ش) به دليل فقر و تنگدستی و عدم استطاعت در تهيه مسكن استيجاری، علی‌رغم میل باطنی مجبور به مهاجرت به شهرستان ورامین شدند و دست تقدير استاد را به منطقه خيرآباد ورامين (شهرک مدرّس) سوق داد و مقدمات ورود ایشان به عرصه عرفان و معنویت را در این شهر، فراهم نمود.

بدین ترتیب، در سن 45 سالگی (سال 1363ش) در شهر ورامين با شخص عارفی كه به حرفه نقاشی ساختمان اشتغال داشت، آشنا شدند و به‌ واسطه گفت‌وگوهای معنوی و بحث‌های عرفانی بسيار با وی، سخت به عرفان و كتب عرفای بزرگ علاقه‌مند گردیدند؛ عارفانی همچون: جلال الدین مولوی، حافظ شیرازی، عطار نيشابوری، سنائی غزنوی، امام خمینی(ره) و به‌ویژه محمد لاهیجی نویسنده «شرح گلشن راز» که جناب استاد مشاهده‌ای معنوی راجع به این کتاب شریف دارند[1] و به موجب آن، دروازه‌ای به سوی جهانی سرسبز و بی‌انتها در پرتو شناخت انسان کامل و تهذيب نفس در عالم روحانی به روی ايشان گشوده شد.

نکته شایان توجه این است که روح قدسی آن ولیّ الهی از بدو تولد تا دوران ورود استاد به عرصه عرفان، پیوسته همدم و همراهشان بوده که به فرموده خود ایشان، بارها در فراز و نشیب‌های دشوار زندگانی و لحظات بحرانی، تأییدات غیبی و حمایت‌های روحانی آن پیر روشن‌ضمیر را با همه وجود احساس می‌نمودند و به‌ موجب آن، در برابر مشکلات طاقت‌فرسا و سختی‌های مراحل زندگی، ایستادگی و استقامت را سرلوحه خویش می‌ساختند تا اینکه در اوّل خردادماه سال 1365ش، توفیق درک محضر مربی شریف و استاد معنوی خویش عارف کامل، شیخ «محمدحسن شریف الدین مشکور تهرانی» را می‌یابند و بدین‌ترتیب، در عالم عشق و فنا به تولدی روحانی نایل گشته و از این پس، تحت ولایت ربوبی و حمایت روح قدسی مربی رحمانی خویش قرار می‌گيرند. پس از دو سال سیر و سلوک عرفانی در پیشگاه ایشان، مشاهده‌ای روحانی برایشان رخ می‌دهد که از نهایت عشق و دلدادگی‌شان به مقتدای رحمانی خود و شایستگی ایشان نسبت به تعلیم و هدایت مشتاقان وادی معرفت حکایت دارد. جناب استاد این مشاهده را چنین شرح می‌دهند:

«دی ماه سال 1367ش، در ایام حیات و زندگانی آن مقتدای عظیم‌الشأن، سحرگاه یکی از شب‌ها در عالم واقعه مشاهده نمودم که در میان صحن مطهر و حریم آن شریف بزرگوار، کنار حوض آب ایستاده‌ام و عده‌ای در اطراف من به رفت و آمد مشغول‌اند. در صحن باصفای دارالذکر، این حقیر در حالی‌که به آسمان می‌نگریستم، ناگهان دیدم در مقابلم آقا و سید بزرگوارم، رو به‌ سوی قبله بر فراز گنبد عارف الهی، حاج پیرصفا، ایستاده و در حالت جذبه، چشم به آسمان دوخته و آن‌چنان رخساره منوّرش با هیبت بود که تمامی اطرافیانم با وحشتی وصف‌ناپذیر به هر سویی می‌گریختند و من که فرصت گریختن را نداشتم، متحیر و مبهوت، از شدت خوف بر جای خود می‌لرزیدم. در همین اثنا به یک‌باره مشاهده نمودم که ایشان با شکوهی کبریایی، دستان مقدسش را آهسته از زیر عبای مبارکش که وزش بادی تند آن را به حرکت در آورده بود، خارج ساخت و با فریاد رسا و کشیده «علی» که از ژرفای جانش برآمد، به جانب آسمان بلند نمود و با آن ندای پُر سوز و گدازش، چنان آتشی از بستر صحن مقدس برپاخاست که شعله‌های سوزانش تا صدها متر به آسمان زبانه می‌کشید و این حقیر که با خوف بسیار و بدون هیچ‌گونه اراده و با حالتی مبهوت، نظاره‌گر این واقعه عظیم بودم، خود را در میان توده انبوهی از شعله‌های برافروخته یافتم و پس از لحظاتی که زبانه‌های آتش فروکشید، دیدم به‌ واسطه شدت حرارت زیاد، سراسر بدنم به‌ صورت مجسمه‌ای ذوب‌شده در آمده و جرقه‌های آتش از وجود گداخته‌ام به اطراف می‌جهد. مدت کوتاهی پس از خاموش شدن آتش، مشاهده کردم مانند فقیری نیازمند که سرش را به طرف چپ متمایل نموده، قسمتی از سمت چپ گردنم به شانه‌ام چسبیده و توانایی حرکت دادن و بالا آوردن سرم را ندارم. سپس با اشاره یکی از اولیای مقرب الهی که در کنار دیوار صحن، رو به‌ سوی بارگاه مطهر امام رضا(ع) ایستاده و ناظر این صحنه بود، جلو رفتم و ایشان با سرانگشت مبارکش از آب شفابخش دهان خود بر گردنم مالید تا اینکه سلامتی کامل خود را به‌دست آورده و سرم را بالا گرفتم. آن‌گاه روی به من نمود و با تبسمی عارفانه فرمود: «حالا شما هم می‌توانید شعار بدهید.» بعد از آن مرا به بیرون از صحن روانه نمود تا به سَردادن شعار معنوی مشغول گردم.»[2]

در ادامه سیر صعودی استاد به‌سوی قله رفیع مقامات معنوی و عرفانی، در مهرماه سال 1371ش رؤيای صادقه دیگری نیز برای استاد رخ می‌دهد كه شرح آن از زبان ایشان چنین است: «پس از عبادات سحرگاهی و نماز صبح، مشاهده نمودم كه در صحرايی خشك ايستاده‌ام و به جنگلی انبوه و كوه‌های مرتفع اطراف آن در فاصله‌ای دور نظاره می‌كنم. ناگاه شخصی شتاب‌زده با هيبتی مخوف و قامتی بسیار بلند به سوی من حمله آورد كه با ديدن او از شدت ترس، پا به فرار گذاشتم تا اينكه پس از طی مسافت زيادی، به كنار رودخانه‌ای در ابتدای جنگل رسيدم و در امتداد آن به درون جنگل در حال دويدن بودم كه به محل پيچ رودخانه رسيدم و او همچنان با فاصله‌ای صد متری مرا تعقيب می‌كرد. هنوز از محل پيچ رودخانه فاصله چندانی نگرفته بودم كه كلبه‌ای بزرگ در نزديكی رودخانه نمايان شد و من با شتاب به طرف آن رفته، از در نيمه‌باز كلبه با حالتی وحشت‌زده وارد شدم و بلافاصله به طبقه دوم آن كلبه رفتم و لحظاتی بعد كه از آمدن آن شخص مخوف خبری نشد، آهسته آهسته از پله‌ها پايين آمدم كه ناگهان چشمم به فرشتگان زيبارويی افتاد كه همگی سماع‌كنان با شور و شيدايی روی به سوی من داشتند؛ به‌ طوری‌كه احساس می‌كردم محفل بزم و طرب فرشتگان به خاطر من برپا شده تا هر كدام مرا به سوی خود جذب نمايند. ناگاه ديدگانم به تابلوی نقاشی بسيار زيبايی افتاد كه در قابی طلايی بر ديوار كلبه نصب شده و دارای منظره‌ای دلپذير از طبيعت سرسبز و آبشاری روان به‌ صورت زنده و متحرك بود و چنان مرا به خود مجذوب نمود كه ديگر ترس برايم مفهومی نداشت و تنها به اين می‌انديشيدم كه نقاشان بزرگ جهان همچون: رامبراند، رافائل و لئوناردو داوينچی، هرچند آثارشان زنده و متحرك نبوده، اما به آن ‌همه شهرت و محبوبيت عالم‌گير دست يافته‌اند، پس چنانچه من تابلويی با چنين نقش و نگار زنده و متحركی بسازم، چه اتفاق عظيمی در جهان رخ خواهد داد! در اين اثنا كه ديگر توجهی به آن فرشتگان مه‌رو نداشتم و در مورد خلق چنين اثری تصميم جدی گرفته بودم، از خواب بيدار شدم.»[3]

به تعبير جناب استاد، آن شخص مخوف، همان فقر و محروميت ايشان و در حقيقت فرشته‌ای بوده به ظاهر ترسناك كه با تعقيب خود، ايشان را به‌ سوی كمال روحانی سوق می‌داده و رقص آن زيبارويان، چيزی جز سرگرمی‌های دنيا نبوده كه قصد داشته‌اند ايشان را از هنر پويا و ترسيم تابلوهای زنده باز دارند؛ تابلوهايی كه در واقع، وجود شاگردان تربيت شده ايشان در عرصه ايمان، عمل صالح و خدمت‌گزاری عارفانه به جامعه می‌باشد. در این مسیر، پیوسته ناملایمات و مشکلات بسیاری فراروی ایشان قرار داشته و هرچند برخوردهای متحجّرانه و تهمت‌ها و شایعه‌سازی‌های برخی افراد مغرض، موجب رنجش خاطر استاد گردیده، اما ایشان به مدد صبر و استقامتی جمیل به منظور نیل به اهداف معنوی خویش، همه دشواری‌ها و سختی‌ها را متحمل شده و همواره آیات نویدبخش الهی را در تمامی مراحل زندگی مدّ نظر خود قرار داده‌‌اند.

آثار علمی و معنوی استاد

از جمله مهم‌ترین آثار زندگی استاد «یعقوب قمری شریف‌آبادی» تأسیس جلسه علمی ـ معنوی «فروغ محفل روح‌الله» ویژه برادران و نیز «مكتب الزهراء(س)» ويژه خواهران با سرپرستی همسر مؤمنه ايشان، بانو رقيه خاتون حيدری (زهرا حورالحصین) در سال 1368ش، است؛ بدین منظور که زمینه پرورش معنوی جوانانی پاک‌سیرت و مستعد فراهم آید تا راه و سیره نورانی اولیاءالله را پیروی نموده و منادی معارف ناب اسلامی در این عصر باشند.

از دیگر ثمرات بی‌شمار زندگی عارفانه استاد، آثار متعدد نوشتاری، هنری و سخنرانی‌­های ايشان است که با موضوعات عرفانی و معنوی به جامعه بشری عرضه شده است و از آن میان، می‌توان به كتاب‌های ذیل اشاره کرد:

ـ «انسان كامل، مرآت خفيه» در بیان منزلت معنوی و مقام روحانی انسان کامل؛

ـ «زن، طائر فردوس یا ساحر دوزخ» در شرح حقیقت وجود زن؛

ـ «پرتوی از جمال روح‌الله» شامل چهل عبارت در بیان مقام عرفانی امام خمینی(س)؛

ـ «مراتب هفتگانه فرشته عشق» در تبیین مراتب هفتگانه سلوک انسان؛

ـ «لطایف عارفانه» نکته‌­های معنوی و کلمات حکیمانه در موضوعات متنوع عرفانی؛

ـ «شگفتی­‌های مهتاب» شامل بخشی از تعبیر خواب­‌ها، مشاهدات قلبی، پیشگویی­‌های باطنی و خاطرات معنوی استاد؛

ـ «رؤیاها و تعبیرها» مشتمل بر بخشی از رؤیاها و خواب­‌هایی که جناب استاد آنها را تعبیر نموده­‌اند، به همراه مقدمه‌ای ارزشمند شامل مطالبی مثل: نقش رؤیا در هدایت انسان، انواع خواب­‌ها و نیز شرایط و ویژگی­‌های معبر واقعی؛

ـ «لطایف قرآنی» شامل تأویل عرفانی متشابهات قرآن و بیان اسرار و لطایف آیات.

همچنین از آثار مرتبط با جناب استاد که به همت شاگردان ایشان تهیه و منتشر شده، می‌توان به این موارد اشاره نمود:

ـ «شُکوه خاطره» روایت تصویری زندگی و آثار استاد در عرصه ورزش، هنر و عرفان اسلامی؛

ـ «اشارات» مجموعه عبارات نغز عرفانی از کتاب «لطایف قرآنی»؛

ـ «آوای نیایش» مجموعه‌­ای از دعاهای پرمحتوا و دلنشین جناب استاد؛

ـ «چهل سال پایداری» مشتمل بر تاریخچه‌ای خاطره‌انگیز و ماندگار، و بیان گوشه‌ای از شرح فعالیت‌ها و خدمات عدیده فرهنگی و معنوی جناب استاد؛

ـ «سیمای خورشید در آیینه مقالات» به قلم چهل تن از شاگردان استاد در توصیف عظمت امام و انقلاب؛

ـ و چاپ هزاران مقاله پرمحتوای فرهنگی، اجتماعی، علمی، ادبی، هنری و عرفانی توسط شاگردان استاد در نشریات محلی و کشوری، خاصه در ماهنامه سراسری «تجلی» و نیز راه‌اندازی و فعالیت قریب به چهل پایگاه اینترنتی.

از دیگر آثار ماندگار جناب استاد «قمری شریف‌آبادی»، تابلوهای نفیس هنری بسیاری است که تعدادی را به موزه مرکزی آستان قدس رضوی (تابلوهای «معراج نور»، «نیایش»، «حامی محرومان» و «مزرعه شادی») و موزه هنرهای معاصر اصفهان (تابلوهای «رحیل عشق» و «تجلی نور») اهدا نمود‌ه‌اند. مجموعه‌­ای کامل از کتاب‌های استاد نیز به سازمان کتابخانه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی تقدیم شده است.

پی‌نوشتها:

[1]. ر.ک: رؤیاها و تعبیرها، استاد یعقوب قمری شریف­‌آبادی، ص 177.

[2]. ر.ك: زن، طائر فردوس يا ساحر دوزخ، استاد يعقوب قمری شريف‌آبادی، ص 297. همچنین، شبی در عالم معنا مشاهده نمودند که به همراه امام خمینی(س) در بازارچه‌ای مشغول قدم زدن هستند و حضرت امام(س) رو به ایشان فرمودند: «می‌خواهم به شما مقام معنوی عطا نمايم.» با وجود آنکه استاد از پذیرش این مطلب به‌ جهت عدم برخورداری از تحصيلات كافی ابا داشتند، اما حضرت امام(س) با تبسّمی پُرمعنا، باز همان سخن را تكرار می‌فرمودند.

[3]. ر.ك: زن، طائر فردوس يا ساحر دوزخ، استاد يعقوب قمری شريف‌آبادی، ص 194.

به اشتراک بگذارید
keyboard_arrow_up
error: