رؤیاها و تعبیرها

حقیقت اسرارآمیز تعبیر خواب

یکی از شب‌های اسفندماه سال 1371، جوانی از آشنایان نزدیکم، مرا در خیابان دید و خواست به‌طور خصوصی موضوعی را با بنده در میان بگذارد. وقتی‌ قبول کردم، به منزل ما آمد و بدون مقدمه‌ گفت: «خواهری دارم که همسرش چند سال پیش شهید شده است. روزی…

صبح یكی از روزهای پنجشنبه سال 1374، آقایی از اهل جلسه به‌واسطه آشنایی زیادی که با اینجانب داشت و هر هفته به اتّفاق همسرش در جلسه شب‌های جمعه حاضر می‌شد، مضطرب و بسیار نگران به منزل ما آمد و درحالی‌که به‌شدّت اشک می‌ریخت، از من درخواست كمك…

یکی از شب‌های پاییز سال 1362، قبل از سفر به لبنان، هنگام اذان صبح در عالم مشاهده دیدم در حال خواندن چهار رکعت نماز هستم؛ در رکعت اوّل، هوا گرم بود و پشه‌ها سر و صورت مرا نیش می‌زدند و در اواخر نماز هنگام سلام دادن، هوا…

سحرگاه یکی از شب‌های ماه رجب سال 1390ش در نمازخانه‌ام مشغول ذکر صلوات بودم که مشاهده نمودم تصاویر حضرات معصومین(ع) به دیوار عبادتگاهم نصب شده است و هر شب، هنگام سحر آن‌ها را زیارت می‌کنم و می‌بوسم. این مشاهده، بدان علت بود که من در ماه مبارک…

حدوداً 72 ساله بودم که در سحرگاه یکی از شب‌های سال 1390 مشاهده نمودم در مکانی رو به قبله و در زیر نور ماه ایستاده‌ام و تکه‌ای عسلِ سفت‌شده شبیه یک نارگیلِ بدون پوست در دستانم قرار دارد و من بسیار شگفت‌زده به آن نگاه می‌کردم. هرگاه…

بعد از ظهر روز دوشنبه 16 مرداد سال 1396، در عالم رؤیا مشاهده نمودم که حضرت روح‌الله خمینی(س) با لباس روحانی و چهره نورانی و حال و هوای مسیحایی وارد اتاق شخصی بنده شدند. به محض دیدن سیمای رحمانی و باوقار ایشان، شور و شوق قلبیِ خاصی…

بعد از رؤیای «سفر بزرگ»، مشاهده نمودم كه رو به قبله دراز كشیده‌ام و حوله احرامم را از روی سینه تا ساق پاهایم انداخته‌ام و به سمت پنجه پاهایم نگاه می‌کنم. در همین اثنا بود که ناگاه دیدم با خطی نورانی که سوسو می‌زد، روی آن‌ها نقش…

در سال 1377، به دلیل برخی مشكلات و تهمت‌های ناروایی که عده‌ای از آقایان مقدس‌مآب برایم به وجود آورده بودند، در نمازخانه‌ام مشاهده‌ای داشتم. خودم را در شهر مكّه معظمه دیدم كه سمت چپ درب كعبه، نزدیك رکن دوم، پرده نورانی كعبه را محكم در دستانم گرفته‌ام…

یکی از شب‌های سال 1359، سه ساعت مانده به اذان صبح در عالم خواب مشاهده کردم در کشور فرانسه و در شهر پاریس هستم. در آنجا خیابان وسیعی را دیدم که انبوهی از مردم جلوی ساختمان عظیمی ازدحام کرده‌اند. وقتی جلوتر آمدم، دیدم جلوی درب ورودی یک…

در یکی از شب‌های سرد و برفی زمستان سال 1365، همزمان با ماه مبارک رجب، درحالی‌که مشغول عبادت سحرگاهی بودم، در اثنای ذکر «لا اله الا الله»، میل قلبی به ملاقات خدا پیدا نمودم و در این اشتیاق معنوی به سر می‌بردم که ناگاه خود را در…

یکی از شب‌های اسفندماه سال 1371، جوانی از آشنایان نزدیکم، مرا در خیابان دید و خواست به‌طور خصوصی موضوعی را با بنده در میان بگذارد. وقتی‌ قبول کردم، به منزل ما آمد و بدون مقدمه‌ گفت: «خواهری دارم که همسرش چند سال پیش شهید شده است. روزی…

صبح یكی از روزهای پنجشنبه سال 1374، آقایی از اهل جلسه به‌واسطه آشنایی زیادی که با اینجانب داشت و هر هفته به اتّفاق همسرش در جلسه شب‌های جمعه حاضر می‌شد، مضطرب و بسیار نگران به منزل ما آمد و درحالی‌که به‌شدّت اشک می‌ریخت، از من درخواست كمك…

یکی از شب‌های پاییز سال 1362، قبل از سفر به لبنان، هنگام اذان صبح در عالم مشاهده دیدم در حال خواندن چهار رکعت نماز هستم؛ در رکعت اوّل، هوا گرم بود و پشه‌ها سر و صورت مرا نیش می‌زدند و در اواخر نماز هنگام سلام دادن، هوا…

سحرگاه یکی از شب‌های ماه رجب سال 1390ش در نمازخانه‌ام مشغول ذکر صلوات بودم که مشاهده نمودم تصاویر حضرات معصومین(ع) به دیوار عبادتگاهم نصب شده است و هر شب، هنگام سحر آن‌ها را زیارت می‌کنم و می‌بوسم. این مشاهده، بدان علت بود که من در ماه مبارک…

حدوداً 72 ساله بودم که در سحرگاه یکی از شب‌های سال 1390 مشاهده نمودم در مکانی رو به قبله و در زیر نور ماه ایستاده‌ام و تکه‌ای عسلِ سفت‌شده شبیه یک نارگیلِ بدون پوست در دستانم قرار دارد و من بسیار شگفت‌زده به آن نگاه می‌کردم. هرگاه…

بعد از ظهر روز دوشنبه 16 مرداد سال 1396، در عالم رؤیا مشاهده نمودم که حضرت روح‌الله خمینی(س) با لباس روحانی و چهره نورانی و حال و هوای مسیحایی وارد اتاق شخصی بنده شدند. به محض دیدن سیمای رحمانی و باوقار ایشان، شور و شوق قلبیِ خاصی…

بعد از رؤیای «سفر بزرگ»، مشاهده نمودم كه رو به قبله دراز كشیده‌ام و حوله احرامم را از روی سینه تا ساق پاهایم انداخته‌ام و به سمت پنجه پاهایم نگاه می‌کنم. در همین اثنا بود که ناگاه دیدم با خطی نورانی که سوسو می‌زد، روی آن‌ها نقش…

در سال 1377، به دلیل برخی مشكلات و تهمت‌های ناروایی که عده‌ای از آقایان مقدس‌مآب برایم به وجود آورده بودند، در نمازخانه‌ام مشاهده‌ای داشتم. خودم را در شهر مكّه معظمه دیدم كه سمت چپ درب كعبه، نزدیك رکن دوم، پرده نورانی كعبه را محكم در دستانم گرفته‌ام…

یکی از شب‌های سال 1359، سه ساعت مانده به اذان صبح در عالم خواب مشاهده کردم در کشور فرانسه و در شهر پاریس هستم. در آنجا خیابان وسیعی را دیدم که انبوهی از مردم جلوی ساختمان عظیمی ازدحام کرده‌اند. وقتی جلوتر آمدم، دیدم جلوی درب ورودی یک…

در یکی از شب‌های سرد و برفی زمستان سال 1365، همزمان با ماه مبارک رجب، درحالی‌که مشغول عبادت سحرگاهی بودم، در اثنای ذکر «لا اله الا الله»، میل قلبی به ملاقات خدا پیدا نمودم و در این اشتیاق معنوی به سر می‌بردم که ناگاه خود را در…
keyboard_arrow_up
error: