تصاویر

همه ()
در فراق یار ()
آتلیه نقاشی ()
ورزش کشتی ()
جوانی و میانسالی ()

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

ای رخ تو بهار و گلشن من

از دوست به یادگار دردی دارم / کان درد به صد هزار درمان ندهم

به دو عالم ندهم روی دل‌آرای تو را

وَ بِیَدِکَ الخَیرُ کُلُّهُ؛ همه خیرها به دست دوست

من از آن روز که در بند توام آزادم

با تو حیات و زندگی بی‌تو فنا و مردنا

بهترین چیز نگاهی است که از حادثه عشق پر است

من روحی در قالب جسمم که توسط نور، در سیرم

وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِن قَلبِی؛ محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت

آن که ابروی هلال عید را طاق آفرید / طاق ابروی ترا بسیار بهتر بسته است

ز دیده می‌روی اما نمی‌روی از یاد

تو راه را نشانم دادی و من قدم قدم با تو تجربه کردم. با تو، که آموزگار روزگار من بودی

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است / وآن لطف‌های زخمهٔ رحمانم آرزوست

بیا که جان و جهان در تو حیران است

عطر تنت از هر کجا گذشت، بهار شد

گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد/گفتا مگوی با کَس تا وقتِ آن درآید

ای دگرگون‌کننده قلب‌ها و دیده‌ها

در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی / بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟

دیگر بهار در سبد روزگار نیست / دیگر «قرار» نیست، نه! دیگر قرار نیست

نمی‌گنجد نفس در سینه من بس‌که دلتنگم

یک لحظه دیدن رُخ جانانم آرزوست/یک دَم وصال آن مه خوبانم آرزوست

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

سلام بر تو ای دانش از آسمان فرو باریده

دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود/یک جرعه از وصال چشیدیم و بس نبود

صد قافله دل مسافر تو

استاد کنار تابلوی رنگ روغن در آتلیه نقاشی خود، 1354ش

نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر

پرتوی از جمال روح‌الله

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

عاشقی چون شیوه پیغمبران و اولیاست / بر تو این سعادت رایگانی نایدت

رفتی و آتش گرفته بی‌تو آبان‌ماه من / در غم هجر تو تنها من نمی‌سوزم مدام

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود

راه و رسم عاشقی را غیر از عاشق کس ندید / رندی پیدا کن که در عشق لامکانی نایدت

یعقوب چو هُدهُد بود در محضر سیمرغ / ناطق شد و بر منطق او غُر تو کردی

چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

ما به عهد خویش با تو استواریم هنوز

استاد در حال ترسیم تابلوی رنگ روغن در آتلیه نقاشی، 80*60 سانتیمتر، 1349ش، اقتباسی

سر ببازیم و رخ نگردانیم

نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود

دل جمله حکایت از بهار تو کند

این‌سان که با هوای تو در خویش رفته‌ام / گویی بهار در نفس مهربان توست

ای خرم از فروغ رخت لاله‌زار عمر / بازا که ریخت بی‌ گل رویت بهار عمر

دریغم آنکه به فضل بهار و لاله و گل / به یاد روی تو درد و دریغ باید خورد

چاپ لطایف قرآنی

استاد در حال ترسیم پرتره یک خانم معلم در آتلیه نقاشی، رنگ روغن، 1352ش

استاد یعقوب قمری شریف آبادی

استاد در کنار شاعر معاصر، ابوالحسن طوطی همدانی

جانم به فدایت! تو آن حقیقت پنهانی که از ما بیرون نیستی

استاد در عرصه کشتی

گرچه رفتی، زدلم حسرت روی تو نرفت، در این خانه به امید تو باز است هنوز

دل ز تن بردی و در جانی هنوز، دردها دادی و درمانی هنوز

تقرب ما را به سویت بپذیر

هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او

کسب مقام دوم در مسابقات کشتی انتخابی شهرستان ری در سال 1345ش و دریافت جایزه از قراگزلو، رئیس فدراسیون ورزش کشتی

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

تمام سلام ها نثار تو باد ای حقیقت سلام

کی به هم می رسد ای یار نگاه من و تو

استاد در آتلیه نقاشی خود، کنار تابلوی رنگ روغن، 100*80 سانتیمتر، 1349ش، اقتباسی

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

استاد در مسابقات قهرمانی شهرستان ری، 1343ش

به سوی ما نظر کن نظری مهربانانه

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

استاد در آتلیه نقاشی خود، 1351ش

آه ای دعای نیمه‌شب مستجاب من

استاد کنار تابلوی نگاه معصوم، رنگ روغن روی بوم

عید نمی‌دهد فرح بی‌نظر هلال تو

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در گالری هنری خویش، بهار 1392ش

استاد در حال کشتی، 1341ش

استاد کنار تابلوی معراج نور، رنگ روغن روی بوم

لبخند تو آمین دعای همه ما

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید / هلال عید در ابروی یار باید دید

استاد در حال اجرای فن، 1341ش

بازآ و در آیینه جان جلوه‌گری کن

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی، ای سر انگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها

استاد کنار تابلوی معراج نور

استاد کنار تابلوی تجلی نور، رنگ روغن روی بوم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

استاد کنار تابلوی معراج نور، رنگ روغن روی بوم

استاد در حال ترسیم تابلوی رنگ روغن در آتلیه نقاشی، 1349ش

استاد در عرصه کشتی

استاد در آتلیه نقاشی خود، 1351ش

کسب مقام سوم در مسابقات ناحیه‌ای تهران در سال 1342ش و دریافت جایزه از خادم، قائم مقام فدراسیون کشتی کشور

هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران

تصویر استاد در ایام نوجوانی، دوران ورود به ورزش کشتی در سن 16 سالگی

استاد در حال کشتی، 1340ش

استاد کنار تابلوی تجلی نور، رنگ روغن روی بوم

لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی، ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها

استاد در حال کشتی با سلطانی‌نژاد قهرمان دوم جهان، در سالن دخانیات تهران، 1345ش

بهار در نظرم غیر رنگ و بوی تو نیست

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

استاد در حال ترسیم تابلوی «معصومیت» در آتلیه نقاشی خود، 1354ش، اقتباسی

استاد در حال کشتی با سلطانی‌نژاد قهرمان دوم جهان، در سالن دخانیات تهران، 1345ش

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

باز کن پنجره را …

استاد در مسابقه کشتی در شهرستان ری، 1340ش

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

دارد بهار می رسد اما بدون تو بار دگر شکفتن گلها بدون تو

استاد در لباس احرام در ایام حج تمتع، پاییز 1358ش

استاد در لباس احرام در ایام حج تمتع، پاییز 1358ش

استاد در مسابقه کشتی در شهرستان ری، 1341ش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

تصویر استاد در جوانی

اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است

تصویر استاد در ایام جوانی

کسب مقام اول در مسابقات کشتی انتخابی شهرستان ری در سال 1343ش و دریافت جایزه از ناصر محمدی، قهرمان کشتی کشور

تصویر استاد در جوانی

استاد در کنار تعدادی از آثار رنگ روغن در آتلیه نقاشی، 1352ش

استاد کنار تابلوی رحیل عشق

استاد در حال کشتی، 1342ش

هواخواه توام جانا

استاد یعقوب قمری شریف‌آبادی در جوانی

استاد کنار تابلوی کالسکه، رنگ روغن روی بوم

استاد در آتلیه نقاشی خود، 1351ش

ostad–4

keyboard_arrow_up
error: