سال 1363، در سحرگاه یکی از شبهای ماه رجب، در نمازخانه مشغول ذکر بودم. بعد از اتمام ذکر، مشاهده کردم خانم مؤمنهای که همسر شهید بود، نزدیک آمد و به من گفت: «حاج آقا، چون شما درس قرآن میدهید و ناراحتی سینه دارید، عناب را مانند چای…
رؤیاها و تعبیرها
حقیقت اسرارآمیز تعبیر خواب
در یکی از روزهای سال 1394، فردی از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی نزد من آمد و گفت: جناب آقای قمری! چند روز پیش بعد از نماز صبح خواب عجیبی دیدم که میخواهم شما آن را برایم تعبیر کنید. در خواب دیدم: «یک کفتار به جلوی درب منزل…
یکی از سحرگاهان سال 1371، که بعد از نماز و دعا، مشغول ذکر بودم، در حال خلسه مشاهده نمودم شخصی که احساس میکردم شیخ بزرگ سلسله قادریه است، به طرف من آمد و نزدیكم نشست. نگاهی به من کرد و گفت: اگر به ما مُشرّف میشدی، این…
روزی شخصی صالح و پرهیزکار، مرا دید و گفت: «دیشب وقت سحر خواب دیدم که خانه ما در بالای یک کوه، نزدیک به قله، در مکانی وسیع و با صفا قرار دارد. احساس میکردم سالهاست بدون هیچ مشکلی به همراه خانوادهام در آنجا زندگی میکنیم.» به او…
در اثنای نوشتن مطالب باب اوّل از کتاب «زن، طائر فردوس»، به تاریخ هجدهم مهرماه سال 1379، مصادف با شب میلاد فرخنده حضرت علی(ع)، در نمازخانه خصوصیام پس از عبادت و نیایش سحرگاهی، در اندیشه دو نور مقدس و مطهّر علی(ع) و فاطمه(س) در ملأ اعلا، بودم…
در سحرگاه یکی از شبهای ماه مبارک رمضان سال 1366، در عالم رؤیا دیدم که از طرف حضرت آقا، استاد معنویام، طَبقی پُر از عصاره صلوات را که روی آن پارچه ترمه زیبایی کشیده شده بود، در وقت سحر به دست یکی از نزدیکانشان دادند. او هم…
سال 1374، با شخصی آشنا شدم که مهارت بسیاری در کار هیپنوتیزم پیدا کرده بود و مطالعاتی نیز در زمینه فلسفه و عرفان داشت با وجود اینکه خیلی پافشاری مینمود تا از شاگردان من شود، ولی به دلایلی صلاح نمیدیدم، او را بپذیرم؛ اما گاهی به دیدنم…
سال 1371، در دو رؤیا مشاهده کردم که ناموس یکی از شاگردان ارادتمندم از دستش رفت؛ شاگردی که خودم او را از ولگردی و هرزهگرایی نجات داده و به تحصیل در حوزه و دانشگاه راهنماییاش کرده بودم. بار اوّل جوی آب سیمانی را مشاهده کردم که از…
سال 1374، در عالم خواب دیدم در خانهای که احساس میکردم خانه خودم است، مشغول غذا خوردن با دو نفر دیگر هستم که نامشان را قبلاً شنیده بودم؛ اما به آنان توجه نداشتم. همینطورکه در حال غذا خوردن و صحبت و مزاح بودیم، با ایشان احساس صمیمیت…
در سال 1373، با چند نفر كه اهل هیپنوتیزم بودند، آشنا شدم و بعد بهواسطه یكی از آنها متوجه گردیدم كه استادشان شخصی است به نام «ر. ش» كه مدتی با ریاضتكشهای هندی در ارتباط بوده و از نظر انرژیهای درونی نیز بسیار قوی است و دارای…
سال 1363، در سحرگاه یکی از شبهای ماه رجب، در نمازخانه مشغول ذکر بودم. بعد از اتمام ذکر، مشاهده کردم خانم مؤمنهای که همسر شهید بود، نزدیک آمد و به من گفت: «حاج آقا، چون شما درس قرآن میدهید و ناراحتی سینه دارید، عناب را مانند چای…
در یکی از روزهای سال 1394، فردی از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی نزد من آمد و گفت: جناب آقای قمری! چند روز پیش بعد از نماز صبح خواب عجیبی دیدم که میخواهم شما آن را برایم تعبیر کنید. در خواب دیدم: «یک کفتار به جلوی درب منزل…
یکی از سحرگاهان سال 1371، که بعد از نماز و دعا، مشغول ذکر بودم، در حال خلسه مشاهده نمودم شخصی که احساس میکردم شیخ بزرگ سلسله قادریه است، به طرف من آمد و نزدیكم نشست. نگاهی به من کرد و گفت: اگر به ما مُشرّف میشدی، این…
روزی شخصی صالح و پرهیزکار، مرا دید و گفت: «دیشب وقت سحر خواب دیدم که خانه ما در بالای یک کوه، نزدیک به قله، در مکانی وسیع و با صفا قرار دارد. احساس میکردم سالهاست بدون هیچ مشکلی به همراه خانوادهام در آنجا زندگی میکنیم.» به او…
در اثنای نوشتن مطالب باب اوّل از کتاب «زن، طائر فردوس»، به تاریخ هجدهم مهرماه سال 1379، مصادف با شب میلاد فرخنده حضرت علی(ع)، در نمازخانه خصوصیام پس از عبادت و نیایش سحرگاهی، در اندیشه دو نور مقدس و مطهّر علی(ع) و فاطمه(س) در ملأ اعلا، بودم…
در سحرگاه یکی از شبهای ماه مبارک رمضان سال 1366، در عالم رؤیا دیدم که از طرف حضرت آقا، استاد معنویام، طَبقی پُر از عصاره صلوات را که روی آن پارچه ترمه زیبایی کشیده شده بود، در وقت سحر به دست یکی از نزدیکانشان دادند. او هم…
سال 1374، با شخصی آشنا شدم که مهارت بسیاری در کار هیپنوتیزم پیدا کرده بود و مطالعاتی نیز در زمینه فلسفه و عرفان داشت با وجود اینکه خیلی پافشاری مینمود تا از شاگردان من شود، ولی به دلایلی صلاح نمیدیدم، او را بپذیرم؛ اما گاهی به دیدنم…
سال 1371، در دو رؤیا مشاهده کردم که ناموس یکی از شاگردان ارادتمندم از دستش رفت؛ شاگردی که خودم او را از ولگردی و هرزهگرایی نجات داده و به تحصیل در حوزه و دانشگاه راهنماییاش کرده بودم. بار اوّل جوی آب سیمانی را مشاهده کردم که از…
سال 1374، در عالم خواب دیدم در خانهای که احساس میکردم خانه خودم است، مشغول غذا خوردن با دو نفر دیگر هستم که نامشان را قبلاً شنیده بودم؛ اما به آنان توجه نداشتم. همینطورکه در حال غذا خوردن و صحبت و مزاح بودیم، با ایشان احساس صمیمیت…
در سال 1373، با چند نفر كه اهل هیپنوتیزم بودند، آشنا شدم و بعد بهواسطه یكی از آنها متوجه گردیدم كه استادشان شخصی است به نام «ر. ش» كه مدتی با ریاضتكشهای هندی در ارتباط بوده و از نظر انرژیهای درونی نیز بسیار قوی است و دارای…