آزمایش بزرگ

اوایل سال 1366 که هنوز حضرت آقا در قید حیات بودند، در عالم رؤیا مشاهده کردم که من در تاریکی شب، لابه‌لای درخت‌های دارالذکر نزدیك حوض ایستاده‌ام و به منزل آقا نگاه می‌کنم. بعد از چند دقیقه، دو نفر از شاگردان مخلَص حضرت آقا به نزدیک خانه ایشان آمدند؛ چون آقا می‌خواستند مطالب محرمانه‌ای را برای آنان مطرح کنند. لحظاتی بعد، یکی از آن دو كه در همه اوقات، همراه و محرم راز و اسرار آقا بود، با احتیاط، سرش را به این سو و آن سو می‌گرداند تا مبادا کسی آن اطراف باشد و صحبت‌هایش را بشنود. آنگاه رو به دیگری كرد و گفت: آقا مطالبی را برای من به طور خصوصی بیان نمودند که خیلی خیلی مهم است. خواستم شما هم در جریان قرار بگیرید.

او نیز گفت: مگر آقا چه فرمودند که شما در این وقت شب این همه سرتان را این‌ طرف و آن‌ طرف می‌گردانید و احتیاط می‌کنید که مبادا کسی صحبت‌های‌تان را بشنود؟ آن بزرگوار در جواب ایشان گفت: حضرت آقا چند روزی بود که می‌خواستند مسائلی را به من بگویند؛ اما خیلی احتیاط می‌کردند؛ تا این‌که دیروز آن مسائل را برای من بیان نمودند که خیلی مرا در فکر فرو برد. بنابراین، خواستم این مطلب را به شما بگویم تا شما هم مطلع باشید.

ایشان گفت: آقا چه فرمودند؟ پاسخ داد: هر چند بیان کردنش برایم سخت است، ولی مجبورم بگویم. آقا به من فرمودند: از اوّل این هفته همه سالكان باید… ؛ به‌خصوص، این آقای قمری كه اوّلین نفرِ منتخب حضرت آقا می‌باشد. من که داشتم صحبت‌های آنان را می‌شنیدم، از لحاظ روحی حسابی به هم ریختم؛ مخصوصاً زمانی که آن بزرگوار مقرّب گفت: باید اوّل از این قمری شروع بشود.

من كه در وضعیت بسیار سخت و طاقت‌فرسایی قرار داشتم، دیگر تحملم داشت تمام می‌شد که ناگهان حالتی بر من گذشت و ماجرای ارتباط مولانا و شمس تبریزی برایم تداعی شد و این معنا در قلبم الهام گردید که: «شک نیاور، اولیای خدا از هر عیب و نقص، مبرا می‌باشند.»

وقتی این ماجرا و امتحانات دیگرِ مولانا از جانب شمس، برایم تداعی شد، آرامش خاصی در من ایجاد گردید و آن قدر به ایمانم افزوده شد که با حال و هوایی عاشقانه و محبتی فراوان نسبت به حضرت آقا، از خواب بیدار شدم. دانستم که از من تا او، فاصله بسیار است؛ «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست / عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری.»

play_circle_filled
pause_circle_filled
volume_down
volume_up
volume_off
به اشتراک بگذارید
keyboard_arrow_up
error: