یک روز در منزل خود در میان شاگردانم حضور داشتم و شخصی که از شاگردانم به حساب میآمد و ظاهراً به من نزدیک بود و بعد از مدتی نیز با ما نسبت فامیلی پیدا کرد، به من گفت: «خواب دیدم روی زمین هستم و میبینم که ماه در آسمان رفتهرفته دارد خسوف میکند؛ بهطوریکه ابتدا کمی از ماه و سپس، تمام ماه تاریک گردید؛ البته در هر مرحله که مقداری از نور ماه کم میشد، عالم تازه و جدیدی به وجود میآمد و زمانی که ماه به نهایت تاریکی خود رسید، مشاهده کردم در اوج روشنایی خود قرار دارد. آنگاه هفت سیاره، از جمله زحل را دیدم که همگی به دور ماه میگردیدند و در ظلمت آسمان جلوهای خاص داشته و چیزی جز آنها دیده نمیشد.»
من که تعبیر خواب او را کاملاً درک کرده بودم، بنا به مصلحت، فقط به او گفتم: «إن شاء الله، خیر است.» پس از مدتی، آن شخص خداحافظی کرد و از خانهام بیرون رفت. سپس، رو به شاگردانم که آنجا حضور داشتند کردم و گفتم: این شاگردی که چند دقیقه پیش خوابش را تعریف کرد و اکنون جمع ما را ترک کرد، در آیندهای نزدیک نسبت به من بدگمان میشود و تا حدی دشمنی میکند که مجبور خواهم شد او را از جلسه بیرون کنم. چون ماه در تعبیر خواب، اشاره به استاد معنوی دارد؛ اما به مرور زمان، بنده در نظرش کوچک و خوار جلوه میکنم؛ بهطوریکه ابتدا نسبت به دیدگاه و نظرات معنوی بنده کمی منفی فکر میکند؛ ولی کمکم بهواسطه اتکا بر علم و اندیشه خود، از عقاید و راه و روش من سرپیچی میکند؛ تا جایی که در نظرش گمراه جلوه میکنم و در نهایت، بهطور پنهانی کاملاً مرا تکفیر میکند؛ اما بعداً در اثر مشکلات و اتفاقاتی که برایش رخ میدهد، متوجه میشود که عقاید و راه و روش این حقیر، حق است و در کمال راستی و درستی قرار دارد؛ ولی با اینکه حقانیت بنده برایش روشن میشود، همچنان در حال انکار و تکذیب باقی میماند.
آن هفت سیاره نیز اشاره به هفت نفر از شاگردان نزدیک و صدّیق من دارد که او از آنها بیزاری میجوید و ابراز تنفر میکند. در این میان، یکی از آنها که خیلی در نظرش بزرگ جلوه میکند، بهصورت سیاره زحل میبیند و به غیر از این هفت نفر، به دیگر شاگردانم توجه و حساسیتی نشان نمیدهد.