یکی از روزهای بهار سال 1393، شخصی حدوداً سی ساله مرا کنار خیابان دید و گفت: «حاج آقا! میخواهم لحظهای وقت شما را بگیرم و تعبیر خوابی را كه دیشب دیدهام، بدانم.» گفتم: بفرمایید. گفت: «دیشب خواب دیدم با غرور خاصی سوار بر اسب بسیار بزرگی شدهام، اما توان حرکت دادن آن را ندارم. از همان بالای اسب، مردم را که در حال رفت و آمد بودند، خیلی کوچک میدیدم. همین طور که بر اسب نشسته بودم، از خواب بیدار شدم. به نظر شما تعبیر خوابم چیست؟»
به او گفتم: شما سوار بر نفس طغیانگر و مغرور خودت هستی و هیچكس را غیر از خودت نمیبینی و اگر هم میبینی خیلی كوچك و زبون میبینی و در خواستهها و تخیلات بیاساس خود غوطهور هستی و بدون اینکه هیچگونه همت و تلاشی داشته باشی، زندگی را به سر میبری.