جاذبه عشق

در بهمن‌ماه سال 1365، تنها در خانه، کنار کرسی، رو به قبله نشسته بودم و برای لحظاتی در خود فرو رفته و با خویشتن می‌اندیشیدم. ناخودآگاه سؤالاتی درباره حقیقت عشق در من ایجاد شد که: خدایا! عشق چیست؟ و واقعیت آن چگونه است که ائمه معصومین و اولیاء‌الله(ع)، در ادعیه و کتاب‌ها و اشعارشان با سوز و گداز، و به‌طور سربسته و رمز بدان اشاره کرده‌اند؟

در همین اثنا بود که بدون هیچ‌گونه اختیار و اراده‌ای، ناگهان در کنار کرسی به خوابی عمیق فرو رفتم. در عالم رؤیا دیدم که در مسیر نسبتاً تاریکی قرار دارم و بی‌اختیار با حالت جذبه، از روبه‌رو به‌سوی بوی خوش و نوری پُرجاذبه در فضایی مه‌آلود، کشیده می‌شوم. در این حرکت و کشش روحانی، هر قدمی که به جلو بر‌می‌داشتم، حالت وجد و طرب که تمام تار و پود وجودم را می‌ربود، در من مضاعف می‌شد تا اینکه به جایگاه و مقامی رسیدم که چندان فاصله‌ای با آن نور مقدس و بوی معطّر نداشتم و هر لحظه، علائم و نشانه‌هایی از فرا رسیدن درد کُشنده عشق را در خود می‌دیدم. آنگاه حالت و کیفیتی در من ایجاد شد که دریافتم اگر یک گام دیگر به جلو بردارم و یا لحظه‌ای دیگر در آن وضعیت باقی بمانم، روح از کالبدم خارج خواهد شد. در این لحظات پُرشور و شوق روحانی، از فرط شیفتگی نسبت به جذابیت و مغناطیس آن بوی خوش و نور معنوی، چنان در معرض فشار مرگ و فنا قرار گرفتم که منجر به بیداری من از این مشاهده گردید.

play_circle_filled
pause_circle_filled
volume_down
volume_up
volume_off
به اشتراک بگذارید
keyboard_arrow_up
error: