توصيه شاه نعمت‌الله ولی

اوایل سال 1369، شبی در آرامگاه معنوی جناب شاه نمعت‌الله ولیّ در ماهان کرمان بیتوته کرده بودم. در اثنای ذکر و عبادت، ناگاه حالت خلسه‌ای برای این حقیر رخ داد و در آن حال مشاهده کردم: عده زیادی دارند در یک جایگاهی جمع می‌شوند تا با یک اتوبوس عازم زیارت آرامگاه شاه نعمت‌الله ولی بشوند و من نیز که از قبل نیت رفتن به زیارت ایشان را داشتم، تصمیم گرفتم پیش از رسیدن اتوبوس آنان به زیارتگاه، زودتر به آنجا برسم تا به شلوغی برخورد نکنم. به همین علت، زودتر از همه به راه افتادم و با سرعت بسیار، از راه میان‌بُر در کوچه باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی که در آن اطراف بود، می‌دویدم و از تمام نیرویم استفاده می‌نمودم تا زودتر از آن‌ها به آنجا برسم. تا اینکه به مکانی رسیدم که احساس کردم باید جناب شاه نعمت‌الله ولی در این جایگاه دفن شده باشد. همچنان‌که در آن جایگاه می‌گشتم، به سنگ بزرگی برخورد کردم که در مقابلم نمایان شد و روی آن، نام و لقب ایشان نوشته شده بود. پایین پای شاه نعمت‌الله ولی نشستم و شروع به خواندن سوره حمد و توحید نمودم که ناگاه دیدم قبر از وسط شکافته شد و ایشان با صورتی نورانی و حالتی روحانی از داخل قبر بیرون آمدند و دو زانو در مقابلم نشسته و فرمودند:

«یا أَیُّهَا اَّلذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِن یَومِ الجُمُعَهِ فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللهِ وَ ذَرُوا البَیعَ.» که در ادامه آیه ایشان باید می‌فرمودند: «ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُون»، ولی فرمودند: «ذلک دینُ القیمه.»

یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چون ندا داده شود برای نماز در روز جمعه، پس بشتابید به ‌سوی ذکر خدا و واگذارید داد و ستد را.» در ادامه باید می‌فرمود: «آن بهتر است برای شما، اگر می‌دانستید»؛ ولی ایشان فرمود: «این است، دین راست و درست.»

پس از این رؤیا، متوجه این موضوع شدم که اگر من در طریقت قدم می‌گذارم، باید به نماز جمعه و جماعت، بسیار اهمیت بدهم تا مردم ما را از خودشان دور نبینند و مورد تهمت و غیبت قرار ندهند؛ چنان‌که ایشان فرموده‌اند: «رهرو راه طریقت آن بود / که به احکام شریعت می‌رود.»

play_circle_filled
pause_circle_filled
volume_down
volume_up
volume_off
به اشتراک بگذارید
keyboard_arrow_up
error: