غروب یکی از روزهای بهاری سال 1393، جوانی حدوداً سی ساله در ملاقات با من گفت: «آقای قمری! امروز خوابی دیدم که میخواهم تعبیرش را بدانم. حدود ساعت سه بعد از ظهر بود که در خواب دیدم، توسط ضربات چاقوی عدهای، بدنم مجروح و زخمی شده است؛ ولی خونی دیده نمیشد.»
به او گفتم: از این خواب نگران نباشید. خواب بعد از ظهر، باید تا الآن که ساعت 8 غروب است، تعبیر شده باشد. حتماً به شما خبر دادهاند که عدهای از اقوام نزدیک شما، پشت سرتان غیبت و بدگویی نمودهاند. ایشان گفت: درست فرمودید. حدود یک ساعت پیش با یکی از خویشاوندانم برخورد نمودم که بعد از سلام و احوالپرسی به من گفت: «چند نفر از اقوام همسرت پشت سر شما خیلی انتقاد و بدگویی میکردند.»